اشعارسهراب سپهری
تارنگاربخش کتیچ
تارنگاربخش کتیچ
بلاگجایی برای همه مردم دنیاگزيده ای از اشعار سهراب سپهریمن به سیبی خشنودمو به بوییدن یک بوته ی بابونهمن به یک آیینه یک بستگی پاک قناعت دارممن نمی خندم اگر بادکنک می ترکدو نمی خندم اگر فلسفه ای ماه را نصف کندمن صدای پر بلدرچین را می شناسمماه در خواب بیابان چیست؟****************************************زندگیرسم خویشاوندی استزندگیبال و پری دارد با وسعت مرگپرسشی دارد اندازه ی عشقزندگیچیزی نیست که لب طاقچه یعادت از یاد من و تو برودزندگیحس غریبی است که یک مرغ مهاجر داردزندگیسوت قطاری است که در خواب پلی می پیچدزندگیمجذور آیینه استزندگیگل به توان ابدیتزندگیضرب زمین در ضربان دل ماستزندگیهندسه ی ساده و یکسان نفسهاست*****************************************هر کجا هستم باشمآسمان مال من استپنجره فکر هواعشقزمین مال من استچه اهمیت داردگاه اگر می رویندقارچهای غربت؟**************************************من نمی دانمکه چرا می گویند اسب حیوان نجیبی استکبوتر زیباستو چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیستگل شبدر چه کم از لاله ی قرمز داردچشمها را باید شست جور دیگر باید دیدواژه ها را باید شستواژه باید خود بادواژه باید خود باران باشدچتر ها را باید بستزیر باران باید رفتفکر را خاطره را زیر باران باید بردبا همه مردم شهر زیر باران باید رفتدوست را زیر باران باید دیدعشقرا زیر باران باید جست***************************************و اگرمرگنبود دست ما در پی چیزی می گشتو بدانیم اگر نور نبود منطق زنده ی پرواز دگرگون می شدو بدانیم که پیش از مرجلن خلائی بود در اندیشه ی دریاهامرگپایان یک کبوتر نیستمرگوارونه ی یک زنجره نیستمرگدر ذهن اقاقی جاریستمرگدر آب و هوای خوش اندیشه نشیمن داردمرگدر ذات شب دهکده از صبح سخن می گویدمرگمسئول قشنگی پر شاپرک استگاه در سایه نشسته است به ما می نگردو همه می دانیم ریه های لذت پراکسیژنمرگاست*****************************************و نپرسیم که فواره ی اقبال کجاست؟و نپرسیم چرا قلب حقیقتآبیاست؟**************************************من در این خانه به گمنامی غمناک علف نزدیکممن صدای نفس باغچه را می شنومو صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزدو صدای سرفه ی روشنی از پشت درختعطسه ی آب از هر رخنه ی سنگچکچک چلچله از سقف بهارو صدای صاف باز و بسته شدن پنچره ی تنهاییو صدای پاک پوست انداختن مبهمعشقمتراکم شدن ذوق پریدن در بالو ترک خوردن خودداری روحمن صدای قدم خواهش را می شنومو صدای پای قانونی خون را در رگضربان سحر چاه کبوتر هاتپش قلب شب آدینهجریان گل میخک در فکرشیهه ی پاک حقیقیت از دورمن صدای وزش ماده را می شنومو صدای ایمان را در کوچه ی شوقو صدای باران را روی پلک ترعشقروی موسیقی نمناک بلوغو صدای متلاشی شدن شیشه ی شادی در شبروی آواز انارستا ن هاپاره پاره شدن کاغذ زیباییپر و خالی شدن کاسه ی غربت ازباد****************************************من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمنمن ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمینرایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغهر کجا برگی هست شور من می شکفدمثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن******************************************به سراغ من اگر می آییدپشت هیچستانمپشت هیچستان رگ های هوا پر قاصد هایی استکه خبر می آرند از گل وا شده یدورترین نقطه ی خاکپشت هیچستان چتر خواهش باز استتا نسیم عطشی در بن برگی بدودزنگ باران به صدا می آیدآدم اینجا تنهاستو در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت جاریستبه سراغ من اگر می آییدنرم و آهسته بیا یید که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی منروحش شاد

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: چهار شنبه 27 / 3 / 1392برچسب:,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 171
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 172
بازدید ماه : 243
بازدید کل : 187516
تعداد مطالب : 281
تعداد نظرات : 79
تعداد آنلاین : 1